کلیپس سامورایی

چرخش پنجره ها مثل دوربین فیلمبرداری یک فیلم داستانی نماهایی از یک خیابان سرتاسر رستوران و کافه را نشان می دهد. اینجا همان مکانی است که من قرار است به عنوان یک شهروند معمولی با پول شغل آبرومندم زمانهایی که گرسنه می‌شوم برای خودم ساندویچ بخرم. روی صندلی‌های چوبی سه‌پایه ای بنشینم تا پاسی از شب و با همکاران و دوستانم گپ بزنم. به به خوردن ساندویچ‌های خوشمزه این راستا چقدر می‌چسبد.

      اقامت در یک شهر مطرح میشیگانی همه‌چیزش به آدم می‌چسبد. غذا خوردنش، تاخیر قطار از ایستگاه اصلی و تماشای اعتصاب کنندگانی با لباس‌های زمستانی که مقابل درب خروجی ایستگاه تجمع کردند. جوایز قرعه کشی از خودروهای بی‌نظیر دیترویتی و انتخاب رنگ و مدل توسط برندگان خوش اقبال جشنواره‌های زمستانی. همین اتفاقات دلچسب است که وادارم می‌کند برای تعطیلات آخر هفته شهری عضو انجمن حمایت از حیوانات خانگی و بی‌سرپناه شهر بشوم و متعهدانه به انجام وظایف شهروندی‌ام مانند چمن زنی‌های تابستان و برف روبی‌های زمستان در محوطه مقابل خانه مشغول شوم.